| آنکه آیینه گرفت در بَر این چهره تویی
| آنکه از دید ما شُست بسی پرده تویی
| سر هر هفته نشستیم و سراپامان گوش
| آنکه آموخت همه آنچه که در چنته تویی
| مرده بودیم و به دنبال غلط سرگردان
| آنکه با هر سخنش کرده روان زنده تویی
| خود اگر یافتمی در طلب درس تو بود
| آنکه آزاد کند آدم ازین برده تویی
| ما که مشتاق به دَرسَت، برهیم از غفلت
| آنکه آخر بشد از دیدن ما خسته تویی
| همدم از کفر به ایمان برسید و چه عجب
| آنکه آورده مرا در صف این دسته تویی
| گر به استاد بباید بدهند نمره گهی
| آنکه کلا بگرفت هرچه ازین جنبه تویی